میدانستم که «چه دستها که ز دست تو بر خداوند است.» زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا میخواستند (و میخواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمیشنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که «خدایا چرا ما را رها کردهای»، مگر سیاهکاران را نمیبینی که سبزها را سرخ کردهاند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمینگری که شیرینیها را تلخ کردهاند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را مینگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را میبینی و بازهم استغنا میورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: «هتک حرمت نظام»، که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شدهای و باد را فرمان دادهای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد...... میخواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خوردهاست و بخت از نظام برگشتهاست، آبرویش به یغما رفتهاست و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتادهاست. کشف عورت شدهاست. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفتهاست. آن دلیریها که در کنج خلوت و در پرده تزویر میکردید فاش شدهاست. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتادهاست و دامان و گریبان شما را سوختهاست. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شدهاست.....جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شدهاست. چون شجره طیبهای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کردهاست. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده میکوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.... ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را میبرید.
»
وی که بارها خصوصا در سالهای اخیر با برخی روشنفکران مباحثی پیرامون نقشش در انقلاب فرهنگی داشته (و پیش تر آنرا انکار میکرد) در این نامه از همکاری با جمهوری اسلامی طلب ابراز تاسف کردهاست:
«
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشتهام و درس دین دادهام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت میجویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کردهام از تو پوزش و آمرزش میطلبم. [۱۳]
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمیشنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که «خدایا چرا ما را رها کردهای»، مگر سیاهکاران را نمیبینی که سبزها را سرخ کردهاند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمینگری که شیرینیها را تلخ کردهاند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را مینگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را میبینی و بازهم استغنا میورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: «هتک حرمت نظام»، که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شدهای و باد را فرمان دادهای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد...... میخواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خوردهاست و بخت از نظام برگشتهاست، آبرویش به یغما رفتهاست و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتادهاست. کشف عورت شدهاست. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفتهاست. آن دلیریها که در کنج خلوت و در پرده تزویر میکردید فاش شدهاست. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتادهاست و دامان و گریبان شما را سوختهاست. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شدهاست.....جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شدهاست. چون شجره طیبهای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کردهاست. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده میکوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.... ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را میبرید.
»
وی که بارها خصوصا در سالهای اخیر با برخی روشنفکران مباحثی پیرامون نقشش در انقلاب فرهنگی داشته (و پیش تر آنرا انکار میکرد) در این نامه از همکاری با جمهوری اسلامی طلب ابراز تاسف کردهاست:
«
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشتهام و درس دین دادهام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت میجویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کردهام از تو پوزش و آمرزش میطلبم. [۱۳]