بدبخت دولت اسلامی که از شب احیا برگزار کردن میترسه...
بدبخت دولت اسلامی که از الله اکبر گفتن مردم میترسه، از نماز جمعه رفتن مردم میترسه، از شب احیا برگزار کردن میترسه…
بدبخت دولت کودتا که از برگزاری مراسم فوتبال میترسه، از پارک رفتن مردم میترسه، بدبخت دولت ورشکسته که از رادیو و تلویزیون آاش ور شکسته، مخابراتش ور شکسته، کارخانههای خودرو سازیش ور شکسته، …
بدبخت دولت کودتایی که از رفتن به نیو یورک میترسه، از جلسه سران اروپا میترسه، از حرف زدن با آمریکا میترسه، بدبخت دولت گردن شکسته ایی که از باز شدن دانشگاه میترسه، از اسم دانشگاه میترسه، از تدریس علوم انسانی تحریف شده خودش میترسه…
بدبخت دولت خاک بر سری که از تشکیل مجلس خبرگان میترسه، از پخش مراسم تحلیف میترسه، از پخش مراسم رای گیری در مجلس میترسه، بد بخت دولتی که از تحویل جنازهها میترسه، از افطاری خانوادهها دم زندان اوین میترسه، از آزاد کردن همه آنها که آمدند و به همه چیز اطراف کردن میترسه،بد بخت، ور شکسته بی آبرو، گردن شکسته، بی وجدان تنها چیزی که در درون این رژیم باقی مانده و هر روز بزرگتر میشود ترس است..
و ترس برادر مرگ است…
پیروزی همین جاست، جشن آن نزدیک است…