۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

وداع با «پانتومیم»



متاسفانه هم‌اكنون رابطه دولت (به مفهوم عام حاكمیت) با مردم از جنس «پانتومیم» است. انگار مردم تماشاگران صحنه‌ای هستند كه گروهی بازیگر، نمایشنامه‌ای را با متد «پانتومیم» اجرا می‌كنند؛ نه حرفی، نه حدیثی، تنها و تنها حركت‌ها و اشاره‌هایی كه چه بسیار هم با هیچ هوش و ذكاوتی قابل فهم نیست. معلوم است كه حوصله تماشاگران سر می‌رود. اگر صندلی‌ها را پاره نكنند، چه بسا تماشاخانه را به اعتراض ترك خواهند كرد. پس بهتر است با «پانتومیم» در عرصه مدیریت كشور وداع كنیم. كسی باید باشد كه برای مردم توضیح بدهد و به چراهای آنان صادقانه پاسخ بگوید.

مادربزرگ عزیزی داشتم كه در سال‌های پایانی عمر، هرگاه كه به دیدارش می‌رفتم با آه و ناله از درد و بیماری می‌نالید و چون كنجكاوانه می‌پرسیدم كه: «مادرجان! كجایتان درد می‌كند؟» با لحنی معصومانه و ترحم‌انگیز پاسخ‌ می‌داد: «آخ! همه جایم!» اكنون حكایت ماست و اوضاع و احوالی كه در روند اداره كشور شاهدیم. همه جا درد می‌كند! در عرصه اقتصادی غوغای تولیدكننده و مصرف‌كننده به آسمان بلند است، سرمایه‌گذار و كارگر، هر دو می‌نالند، گرانی و تورم همچون موریانه به جان معیشت مردم افتاده، سیاست‌های روزمره و بی‌اعتباری و ناپایداری برنامه‌های بی‌بهره از تدبیر و كارشناسی، توان تصمیم‌گیری و جرات اقدام را از فعالان عرصه تولید و صنعت گرفته است. ناكارآمدی و فساد آشكار و پنهان اداری به ویژه در بخش‌های خدمات همچنان مردم را به ستوه آورده است. سیاست‌های تنگ‌نظرانه، انقباضی، سانسور‌مآبانه و ضد خلاقیت در عرصه فرهنگ و هنر،‌ كمترین رمق موجود را در عرصه نشر كتاب و تولید آثار سینمایی و نمایشی و فعالیت‌های رسانه‌ای مستقل و مترقی هدف گرفته و جز به اندكی آثار پاستوریزه و بسیاری شبه‌آثار فرمایشی و سفارشی مجال عرض اندام نمی‌دهد. مولف و مترجم و ناشر، چشم به راه اظهار لحیه كسانی هستند كه در تاریكی اتاق‌های ممیزی با هویت‌های ناشناخته، سرنوشت اجازه یا ممنوعیت انتشار حاصل رنج و سرمایه مادی و معنوی آنان را رقم می‌زنند و البته به هیچ كس نیز پاسخگو نیستند و اگر لازم باشد به جای همه آنان، شخص وزیرشان سینه سپر می‌كندو یك‌تنه بار امانت «سانسور» را بر عهده می‌گیرد. در عرصه سیاست خارجی، شعارزدگی و گنده‌گویی‌هایی بی‌حاصل در كنار برخی رفتارهای نازل و مغایر شأن ملت و نظام، همچون قضایای حضور در دانشگاه كلمبیا و اجلاس كذایی شورای همكاری خلیج فارس و اجلاس اخیر اتحادیه عرب كه جملگی سرانجامی جز اهانت به ایران نداشت، و نیز پاره‌ای شیوه‌های پنهان‌كارانه در دیپلماسی و در یك كلام تغییر خزنده و تدریجی سیاست نه شرقی، نه غربی به ویژه به بهانه مسائل مربوط به انرژی هسته‌ای، تمامی دستاوردهای تلاش چندین ساله نظام را برای تنش‌زدایی و تعامل مثبت با جهان به مخاطره افكنده است و البته پیامدهای این راهبرد نادرست، بر دیگر عرصه‌های مدیریت كشور به ویژه در زمینه‌های اقتصادی سایه افكنده است. در عرصه سیاست داخلی نیز راهبرد «منوپلی سیاسی» با استفاده از تاكتیك‌های گوناگون، از حذف و خانه‌نشین كردن تا پروند‌ه‌سازی و تخریب شخصیت رقیبان سیاسی و فضاسازی‌های سیاسی و روان‌گردان رسانه‌ای برای یكدست كردن حاكمیت و مزاحم‌زدایی از عرصه قدرت به بهانه‌های مسخره و واهی در جریان است.
آشكارترین جلوه این راهبرد در جریان انتخابات مجلس هشتم به نمایش درآمد كه از آغاز تا انجام، از آتش‌باری‌های سیاسی و تبلیغاتی آستانه انتخابات علیه اصلاح‌طلبان تا رد صلاحیت‌ها و تایید صلاحیت‌های كاملا مدیریت‌شده و تا روز رای‌گیری و شمارش‌آرا و تا بی‌تاثیری و بی‌اعتنایی به استغاثه اعتراض‌كنندگان، جملگی پرونده‌ای رازآلود و شبهه‌ناك را برای نهاد مجلس رقم زد. آنان كه خود دست‌اندركار این سناریوی غم‌انگیز بوده‌اند بهتر از هركس می‌دانند چه‌ كرده‌اند! به قول شخصیت اصلی سریال مرد هزار چهره: «به‌به!». اما در درون مدیریت اجرایی كشور نیز تردستی‌ها و كراماتی از این دست در این چندسال همواره پیش‌ روی مردم ایران بوده است. مجموعه دولت یا كابینه كه همواره ثبات و تداوم فعالیت اعضای آن به مثابه پیش‌نیاز استقرار و ثبات و آرامش سیاست‌های دولت مورد تاكید بوده، در این دوره به آزمایشگاه سنجش وفاداری و تمكین بی‌چون و چرای وزیران نسبت به شخص رئیس‌جمهوری تبدیل شده است. كسی نمی‌پرسد كه چرا فلانی وزیر شد و چرا پس از چندی بركنار! اگر هم اندك پرسش و حرف و حدیثی باشد، به ترفند مالوف، آمیزه‌ای از لبخند ملیح و منت‌گذاری بر مردم: كه یعنی همه این عزل و نصب‌ها برای خدمت بیشتر به مردم عزیز است، پاسخ داده می‌شود. از فضای دل‌مرده دانشگاه‌ها و برخوردهای چكشی با اعتراضات صنفی و سیاسی دانشجویان و تصفیه سیاسی استادان و سیاست محدودسازی فعالیت نهادهای مدنی و سازمان‌‌های غیردولتی ناهمسو در‌می‌گذرم كه مثنوی هفتادمن كاغذ شود. به گمان من در هیچ برهه‌ای از سه دهه اخیر، با همه چالش‌ها و فراز و فرودها و تحولات سیاسی، اجتماعی سالیان پس از انقلاب، جامعه ایران هیچگاه تا به این اندازه كه در این دو سه سال شاهدیم، دچار آشفتگی روحی و سردرگمی و احساس بلاتكلیفی و غم حال و آینده نبوده است. گستردگی و همه‌گیری این وضعیت‌، به رغم تمامی هزینه‌ها و تلاش‌هایی كه مصروف تبلیغات گوش و چشم‌نواز و ماله‌كشی برای توجیه كاستی‌ها و كژی‌ها و ندانم‌كاری‌ها می‌شود، نوعی «احساس اجماعی» در نهاد جامعه به‌وجود آورده كه انگار هیچ نسخه مسیحایی را یارای جان‌بخشی به این روح افسرده نیست. آیا میزان مشاركت مردم در انتخابات اخیر به‌ویژه در مهم‌ترین و سیاسی‌ترین مناطق كشور، همچون تهران، نشانه آشكار بر این دل‌مردگی نیست؟! بگذارید آنان كه مدت‌هاست توفیق تامل بی‌تعصب و داوری عادلانه را از كف داده‌اند به جای مراجعه به متن واقعیت، همچنان به ترفند فرافكنی و بدو بیراه‌گویی به این و آن، از پذیرش حقیقت سرباز زنند اما آیا این‌گونه خوش‌خیالی‌ها و سرمستی‌ها چیزی را تغییر می‌دهد؟! به باور من، تنها راه برون‌رفت از این مهلكه تمكین و بازگشت صادقانه با آن عهد و آرمان و اصول و وعدهایی است كه مردم ایران به خاطر آنها انقلاب كردند و به امید تحقق آنها به تاسیس و پشتیبانی از نظام برخاستند و همواره از تمامی داشته‌های مادی و معنوی خویش مایه گذاشته‌اند. باید چگونگی رابطه حاكمیت و مردم مورد ارزیابی و تجدیدنظر قرارگیرد. باید ساز و كارهای واقعی و نه تشریفاتی و تبلیغاتی برای پاسخگویی متولیان امور به مردم ایجاد شود و باید مردم بتوانند بی‌هیچ دغدغه و پروا، حرف و نظر و انتقاد و اعتراض خود را به همه مسوولان در هر مرتبه‌ای در میان بگذارند و بر ضرورت پاسخگویی و اقناع خویش پافشاری كنند. توضیح دادن و قانع كردن مردم، به معنای تمام‌عیار آن، باید جایگزین سیاست، طفره‌روی و قربان صدقه‌گویی شود. این است پیش‌نیاز بازآفرینی امید و آرامش و نگاه مثبت به آینده. با تاكتیك «پانتومیم» نمی‌توان جامعه را سروسامان بخشید. متاسفانه هم‌اكنون رابطه دولت (به مفهوم عام حاكمیت) با مردم از جنس «پانتومیم» است. انگار مردم تماشاگران صحنه‌ای هستند كه گروهی بازیگر، نمایشنامه‌ای را با متد «پانتومیم» اجرا می‌كنند؛ نه حرفی، نه حدیثی، تنها و تنها حركت‌ها و اشاره‌هایی كه چه بسیار هم با هیچ هوش و ذكاوتی قابل فهم نیست. معلوم است كه حوصله تماشاگران سر می‌رود. اگر صندلی‌ها را پاره نكنند، چه بسا تماشاخانه را به اعتراض ترك خواهند كرد. پس بهتر است با «پانتومیم» در عرصه مدیریت كشور وداع كنیم. كسی باید باشد كه برای مردم توضیح بدهد و به چراهای آنان صادقانه پاسخ بگوید.